چارلز جنکس

 چارلز جنکز (Charles Jencks) معمار و منتقد مشهور آمریکایی است که طی سه دهه اخیر حضوری مؤثر در عرصه سبکشناسی، نقد و تدوین مبانی نظری معماری معاصر داشته است. هرچند گروهی او را یک ژورنالیست پر سروصدا میدانند، ولی به هر حال تأثیرگذاری او در روند شکلگیری نقد و حتی شیوههای خاصی از معماری انکارناپذیر است.

چارلز جنکس در سال 1939 در شهر بالتیمور به دنیا آمد. او نخست در دانشگاه هاروارد به تحصیل در رشته ادبیات انگلیسی پرداخت و پس از گذراندن این دوره، در سال 1961 در همان دانشگاه وارد رشته معماری شد و تحت آموزش تاریخنگاران بزرگ معماری، زیگفرید گیدئون و رینر بنهام به تحصیل در این رشته پرداخت. او در سال 1965 مدرک MA را در این رشته اخذ نمود و سپس در سال 1971 موفق به دریافت درجه دکتری از دانشگاه لندن در زمینه تئوری و تاریخ معماری گشت. جنکس از سال 1975 تا 1994 استاد کرسی نقد و تاریخ معماری معاصر دانشگاه UCLA کالیفرنیا بوده و همزمان با آن به عنوان استاد مدعو در بزرگترین و معتبرترین دانشگاههای دنیا حضور فعال داشته است.

جنکس مؤلف کتب متعددی در زمینه مبانی نظری معماری معاصر میباشد که شناختهشدهترین آنها عبارتند از:

ـ زبان معماری پست مدرن (The Language of Post Modern Architecture) (1977)

ـ مدرن متأخر (Late Modern) (1980)

ـ پست مدرنیسم چیست (What is Post Modernism) (1986)

ـ نئومدرنها (The New Moderns) (1990)

ـ معماری امروز (Architecture Today) (1993)

ـ معماری جهان در حال جهش (The Architecture of The Jumping Universe) (1995)

ـ نظریات و بیانیههای معماری معاصر (Theories And Manifestoes of Contemporary Architecture) (1997)

ـ لوکوربوزیه، انقلاب مستمر در معماری (Le Corbusier, The Continuous Revolution in Architecture) (2001)

ـ پارادایم جدید در معماری (The New Paradigm In Architecture) (2002)

در کنار کتب و تحقیقات تحلیلی ویژه معماری، نقد و مقالات متعددی از جنکس در مجلات معماری به ویژه مجله Architectural Design منتشر شده است. 

  نظریات چارلز جنکس از نقد جنبش مدرن و تدوین مبانی نظری معماری پستمدرن تا طرح جدیدترین طبقهبندیها در زمینه آثار معماری معاصر، همواره به عنوان چالشی بر شناختهها و قراردادهای متداول مطرح شده است. او پیوسته دریچهای جدید را برای بررسی و ارزیابی معماری باز مینماید، چنانکه پیتر آیزنمن میگوید: جنکس ظرفیت خاصی برای پیشگویی آنچه در معماری اتفاق خواهد افتاد، دارد. همچنین ارتباط نزدیک وی با معماران تراز اول جهان موجب گردیده است که در آثار او مصداقهای مختلف انواع معماری همراه با تحلیلهای مفهومی و نظریهپردازیهای مؤلفین آثار به بهترین وجهی تدوین و معرفی گردد.

چارلز جنکس یکی از اولین افرادی است که همزمان با رابرت ونتوری (تضاد و پیچیدگی در معماری، 1964) جین جاکوبسن (مرگ شهرهای آمریکایی) و آلدو روسی (معماری شهر) در دهه 60 تا 70 میلادی، مبحث انتقادی عبور از نهضت معماری مدرن به دوران جدید و نیاز به بازنگری اساسی در معماری را نه فقط از طریق عنایت به تاریخ، فرهنگ و طبیعت، بلکه از راه دریافتهای علمی، مفهومی و معرفتی دنیای معاصر در حال تحول آغاز نمود. بر اساس همین نگرش او مرگ معماری مدرن را اعلام و جدول تطبیقی شاخصهای معماری مدرن، مدرن متأخر (Late Modern) و پستمدرن را تدوین نموده و مقالات انتقادی و نظری فراوانی در باب مفهوم پستمدرنیسم نگاشته است.

در اوایل دهه هفتاد چارلز جنکس کتاب تاریخ معماری مدرن را نوشت که در آن کتاب به نوعی به چندارزشی (Multivalant) بودن آثار باارزش معماری پرداخته که یادآور بحث پیچیدگی و تضاد موجود در مباحث رابرت ونتوری در کتابش بنام تضاد و پیچیدگی در معماری میباشد. اما این کتاب در میان دیگر کتابهای تاریخ و تئوری معماری آن دوران توجه چندانی را جلب نکرد. پس از آن مهمترین اثر جنکز در دهه هفتاد را میتوان کتاب زبان معماری پست مدرن نام برد که او در این کتاب تاریخ دقیق مرگ معماری مدرن را روز 15 جولای 1972 در ساعت 32/3 بعد از ظهر (زمان انهدام آپارتمانهای مسکونی پروت ایگو (PruittIgoe Housing) کار مینورو یاماساکی (Minoru Yamasaki) در شهر سنت لوییس آمریکا) اعلام کرد. او در کتاب یاد شده با یاری گرفتن از آثار معمارانی چون لویی کان، جیمز استرلینگ، چارلز مور، رابرت استرن و رابرت ونتوری و همسرش دنیس اسکات براون و تعدادی دیگر از معماران صاحب نام، معماری مدرن اوایل قرن را مورد انتقاد شدید قرار داد و طلوع راه و روش جدیدی را به نام معماری بعد از مدرن (Post Modern) اعلام نمود. در این کتاب که زمینه اصلیاش بازگرداندن ارزشهای تاریخی به معماری مدرن بود، چارلز جنکس حتی راه و روش بکارگیری المانها و عناصر معمارانه را نیز بنوعی یادآوری میکند.

  در اواخر دهه هشتاد چارلز جنکس از مدافعین تفکر شالودهافکنی (Deconstructivism) و معمار برجسته این سبک، پیتر آیزنمن به حساب میآمد. وی کتاب و مقالات گوناگونی را در این زمینه انتشار داد، از این رو نقش جنکس در تبیین اندیشههای معماری دیکانستراکشن و فولدینگ در طی دو دهه هشتاد و نود میلادی غیرقابل انکار است.

چارلز جنکس در مقالات دیگری که در مجله معروف Architectural Design مینوشت، همواره سعی در ادامه کار خود به عنوان منتقدی پیشرو داشت. او در دهه نود با کتاب معماری جهان در حال جهش این پیشرو بودن را کاملاً اثبات کرد. جنکس در این کتاب به نحوی پیشگویانه از آینده روند معماری صحبت میکند و وقوع حوادث را پیشبینی مینماید. به گفته او در زمان ما تغییرات عظیم در علم و همچنین نگاه کل جهانیان به علوم پدیدار شده است که قابل مقایسه با تفکرات گذشتگان نیست، از جمله در تفکر نیوتونی جهان همانند ساعت در نظر گرفته میشد و نظمی آهنین بر آن حاکم بود که کل کائنات را در بر میگرفت، در حالیکه در دانش امروز جهان منظم و قابل پیشبینی نیست و همچون تودههای ابر در حال تحول است. همچنین جنکس در این کتاب از غیرخطی بودن جهان و غیرقابل پیشبینی بودن اجزاء در فیزیک کوانتوم بحث میکند که دانشمندان بزرگی همچون هایزنبرگ و استفان هاوکینگ از آن صحبت

میکنند.

  نظریههای جنکس در کتابهایش مانند زبان معماری پست مدرن، معماری امروز و معماری جهان در حال جهش فرصت منلسبی را برای ظهور روایتهای جدید معماری و تمرکز زدایی از ابرروایتهای کلان مدرنیستی فراهم ساخته است. جنکس در جستجوی معماری برتری است که بتواند معماری را از کارکردها و معانی روزمرهاش به سطوح و لایههای معنایی و کارکردی عالیتر همچون معانی اجتماعی، سیاسی یا مذهبی ارتقاء بخشد.

به اعتقاد جنکس فرم تابع دیدگاه جهانی است (Form follows world view) و معماری باید تابع دیدگاه انسان نسبت به خود و جهان پیرامونش باشد. در نگاه او معماری امروز باید معلول شرایط امروز یعنی معلول علم، فلسفه و فناوری کنونی باشد. او با این فرض که مبانی نظری معماری بر پایههای علم و فلسفه استوار است، چنین نتیجه میگیرد که هنگامی که علم و فلسفه متحول میشود، معماری نیز باید به تبع آن عوض شود. جنکس با طرح این نظریه به استقبال نوعی معماری چندوجهی و پیچیده رفته که نسبت دقیقی میان نیازها و الزامات فنی و زیباییشناختی پیشین و ضرورتهای تکنولوژيک امروز برقرار میسازد.

  منتقدان چارلز جنکس چه میگویند؟

  آنچه که در میان نظریات چارلز جنکس نیازمند نقد و بررسی بیشتری میباشد، ارتباطهایی است که جنکس میان نظریههای علمی از قبیل تئوری پیچیدگی، دینامیک غیرخطی، سیستمهای خودسازمانده و هندسه فراکتال و معماری امروز برقرار میکند. حتی جنکس از ساختمان کلیسای رونشان لوکوربوزیه هم به عنوان اثری با معیارهای علمی جدید نام میبرد. شاید در مواردی این مقایسهها و ارتباطها سرگرمکننده باشند، ولی آیا میتوان از آنها به عنوان اصلی پذیرفته شده در طراحی معماری نام برد؟ اصولاً تا چه حد میتوان تشابهات معماری و عناصر طبیعی، فیزیک، ریاضیات و هندسه جدید را ارزش تلقی کرد؟ آیا میتوان معماری را از ریشههای معمارانهاش جدا نمود و به ظواهر شکلی و علمی پیوند زد؟

آثار و سخنان نظریهپردازان معماری معاصر بیانگر این واقعیت است که نظریههای جنکس در خصوص ارتباط تئوریهای علمی جدید و معماری تنها برخاسته از مشاهدات شخصی اوست، چرا که سایر منتقدین و معماران در نقد گفتههای وی، نظریات دیگری مطرح نمودهاند که در ادامه به برخی از آنها اشاره میشود:

پیتر آیزنمن:

مباحث فیزیک و ریاضیات و فلسفه ممکن است در شروع طراحی کارساز باشند، ولی پس ار مدتی استحکام اولیه خود را از دست میدهند و در دست معمار بصورتی بازیگوشانه و هنرمندانه بکار گرفته میشوند.

پل شپارد:

آیا بحرانها و پیچیدگیها و ابهامها باید در معماری هم نمود پیدا کند؟ آیا پلانهای معماری که بصورت کج و کوژ در هم پیچیدهاند، ارزش معمارانه دارند؟ چگونه میتوان تئوریهای نامفهوم بحران و اغتشاش را به معماری که دارای بازدهی مشخص است، ارتباط داد؟

مایکل سورکین:

اثر معماری که شبیه پسمانده غذای دیشب معمار است و گفته میشود از هندسه فراکتال الهام گرفته شده است، آیا در نهایت یک کاریکاتور نیست؟

ریچارد وستون:

اسباب و اثاثیهای که جنکس بر اساس تئوریهای فراکتال و اغتشاش طراحی کرده است، بسیار مضحک و مسخره میباشد. آیا شباهت داشتن به نظریههای علمی برای آفرینش ارزش معماری کافی است؟

آلبرتو پرز گومس:

علیرغم ارتباط نهان موجود میان معماری و علوم پیچیدگی و ریاضیات فراکتال، بسیاری از معماران با این تئوریها به خاطر توجیه کارهایشان بازی میکنند.

پیتر دیوی:

اینکه فضای سه بعدی معماری را به حداقل برسانیم و فقط یک بخش از آن را که ارتباطش با علوم است در نظر بگیریم، بیلطفی است. معماری ابعاد بسیار زیادی دارد که بر روی هم اثر میگذارند.

یکی از مشکلات اساسی کار جنکز بیرون بردن ارزشهای انسانی از مرکز معماری است. به قول فیزیکدان معروف، هانس کریستین ون بییر، در قرن بیست و یکم اتمها معیار ابعاد خواهند بود، به جای انسان که تا قرن بیستم معیار ابعاد و همه اندازهها بود. چه وحشتناک است اگر ارزشهای انسانی از میان برداشته شوند و طبیعت و معماری برجای ماند که نسبت به ارزشهای انسانی بیتفاوت است.

  پارادایمهای معماری

  چارلز جنکس بر اساس ارزیابی خاص خود از آثار معماری جهان، پاردایمها (Paradigm) یا الگووارههای مطرح معماری (از ابتدا تا دوران معاصر) را در هفت پارادایم به شرح زیر طبقهبندی میکند:

1. الگوهای مکانیکی

این پارادایم از دیدگاههای مذاهب مسیحی و یهودی سرچشمه گرفته و از اعتقادات یونانیها در خصوص آفرینش جهان متأثر است. بر اساس این دیدگاه خداوند دنیا را بر پایه قوانین ثابت خلق کرده است که انسانها نیز میتوانند این قوانین را درک کنند. این دیدگاه به پارادایمی منتهی شد که کل کائنات را به شکل مکانیکی و با ساختارهای ماشینمانند در نظر میگرفت و هیچ جایی برای خلاقیت در آن باقی نمیگذاشت. این پاردایم مکانیکی تقلیلگرا و تقدیرگرا از سال 1600 تا 1950 بر عرصه هنر و معماری غرب مسلط بود.

2. معماری ارگانیک

این معماری بر پایه اندیشه نزدیکی بین معماری و محیط زیست شکل گرفته است. این معماری نوعی فناوری الهام گرفته از طبیعت است که الگوهای طبیعی عیناً در آن تکرار میشود.

3. معماری مبتنی بر کامپیوتر

در این پارادایم برای طراحی فضاهای شهری از کامپیوتر استفاده میشود. در این معماری هر شهر روند توسعه و گسترش خاص خود را دارا میباشد. این شیوه به نوعی معماری تمسخرآمیز منتهی شد که در طراحیهای آن (مانند کارهای رمکولهاوس) اثرات دنیای مدرن به شکلی متناقض و شعرگونه و تا حدی ناهنجار به تصویر کشیده شده است، شعری خشن و ناهنجار که از تناقضها بوجود آمده است.

4. معماری حبابگونه

این پارادایم که بر نظریات آیزنمن استوار میباشد، در واقع تلفیقی است از طرح لایههای مختلف زمین. این شیوه به سطوح تاشونده متداخل متکی است که معماری قرون وسطایی را با نوعی تزیین که وجه عقلی و ذهنی دارد، به نمایش میگذارد.

5. معماری مبتنی بر اشکال زمین

این معماری موجیشکل بر وامگیری تقریبی از شکلهای طبیعی موجود بر سطح زمین استوار است. در این پارادایم نیز از تکرار المانهای خاص استفاده میشود، اما این تکرار با تفاوتهای جزیی همراه است. اضافه شدن عناصر جدید باعث گسترش و تغییر سازمان اولیه میگردد. در واقع سازمان اولیه با این تغییرات خود را سازماندهی میکند و به این ترتیب در این تکرار در عین همانندی تمایز نیز وجود دارد و تکرار معنای واقعی خود را از دست میدهد. این پارادایم بر شعار بیشتر متفاوت است (More is Different) دلالت دارد. این الگوی معماری در کارهایی مثل بندر یوکوهاما کار دفتر معماری F.O.A (فرشید موسوی و آلخاندرو زائراپولو) به کار گرفته شده است. این بندر در واقع منظر مصنوعی (Artificial Landscape) ساخته شده از چوب و فلز می باشد.

6. معماری کیهانشناختی

این پارادایم بر بحث سیارات، انرژی و کیهانشناسی استوار است. در تمام طول تاریخ، معماری از هستی وام گرفته است، بطوری که با شکلگیری ادراکهای نو درباره هستی، معماری جدید نیز بوجود آمد. این معماری بر گسست تقارن تأکید دارد و دیگر از دیدگاههای قدیمی معماری استفاده نمیکند.

7. الگوواره دال معماگونه

این پارادایم از نظریات برگرفته از معماری پستمدرن است. بر اساس این الگوواره، برخورد با یک اثر معماری نگاه کردن به یک مجسمه سوررئالیستی است که معانی رازآمیز مستقر در آن بر پایه دهنیت بیننده شکل میگیرد. این نوع معماری با درک نظم عمومی طبیعت و با استفاده از خطوط سطوح و فضاهای طبیعی شکل میگیرد. معانی این رویکرد از معماری به طبیعت و تداعی آن در ذهن ناظر وابسته است. الگوواره دال معماگونه این پرسش را مطرح میکند که در دنیای معاصر که سیاست، مذهب، اجتماع و فلسفه یکسانی وجود ندارد، آثار معماری را چگونه طراحی و اجرا کنیم؟

چارلز جنکس پس از تشریح هفت پارادایم فوق، این پرسش را مطرح میسازد آیا در ابتدای پیدایش یک الگوواره جدید قرار داریم یا اینکه هفت پارادایم یاد شده بخشهای به هم پیوسته یک الگوواره جدید هستند؟

خانه های مکعبی

سلام !

این عکسا از خونه های مکعبی در هلند . اطلاعات خاصی در موردشون ندارم

اما دیدم خیلی جالبن . گفتم عکساشو شما هم بیبینید .

اگه تونستم مطلب هم در موردشون پیدا کنم حتما تو همین پست اضافه می کنم .

 

 

ویلا ساوا

سلام دوستان !

مطلبی که این بار تهیه کردم تجزیه تحلیل مختصری از ویلا ساوا اثر

لوکوربوزیه هست .

ویلا ساوا

ویلا ساوا ایده رهایی از خاک لوکوربوزیه را به نمایش می گذارد و به اواجازه میدهد تا مسکن ایده ال دهه۳۰-۱۹۲۰ را طراحی نماید.او ایده های بیان شده در مدل سیتروهان را تکمیل نمود و در مجموعه خانه های این دهه مورد استفاده قرار داد.ویلا ساوا به منظور پذیرش نور همچنین آنتنی بشقابی بر فراز چشم انداز جای گرفته است.استفاده از رامپ ،پله مدور و پنجره نواری و بهره گیری از زبان احجام و سطوح نقاشیهای پورسیم اورا به یاد می آورد.پارتنون می باشد.ویلا ساوا شبیه یک ویلای رنسانس دارای فرم مرکزی است و مانند معابد در یک دور نمای وسیع و بر فراز پیلوتی (نمونه معاصر ستون های کلاسیک) قرار گرفته است. ویلا علاوه بر دارا بودن مفاهیم معاصر و تاریخی نمادی از سیستم تفکر قدم به قدم لوکور بوزیه است. در مرحله اول او هر بنا جزئی از شهر تخیلی خود می داندو ثانیا می کوشد تا نشان دهد که چگونه معماری فیزیک و فرهنگ زندگی را غنا میبخشد .واسطه ظهور تفکر او یک فرم هندسی کنترل شده و دارای ارتباطات منحصر به فرد با طبیعت است.

 حجم ورودی

پوسته منحنی و شفاف معرف محدوده دسترسی از نظر شکل و تراکم با قطعه مکعبی در تضاد است دیواره شیشه ای و شفاف این محدوده اولیه محرک انسان برای نفوذ به بنا است. دیواره شیشه ای در میان قابها ی ساختاری ستون ها جای گرفته است و توسط یک تیر شکافته شده است این تیر روی محور اصلی ساختمان قرار گرفته است ومحل ورودی را مشخص می کند . قدرت و جهت این تیر توسط دو تیر نمایان موازی که ستون ها طرفین ورودی را به یکدیگر می پیوندند تقویت شده است قرار گیری ورودی در ابتدای رامپ که با اوج گرفتن خود یک گردش معمارانه را به آرامی اشکار میسازد حالتی رسمی وتشریفاتی به ورودی میدهد. در سمت چپ رامپ یک پله چرخان ساده قرار گرفته است که نشانه چرخش و حرکت عمودی در درون فضاست و در امتداد حرکت منحنی جداره شیشه ای شکل گرفته است.

 پیانو سلطنتی

محدوده زندگی به صورت یک حجم پیانو مانند درون قطعه مکعب مستطیل شکل جای گرفته است رامپ مربع را به دو بخش عمومی و خصوصی مجزا تقسیم کرده است در محدوده عمومی جعبه شیشه ای سالن با فضای باز تراس ترکیب شده است.

لوکوربوزیه این نفوذ فضایی را با به کار بردن احجام کدر سطوح مات یا شفاف کنترل میکند تا دیدهای مشخصی را در جهات مختلف تعریف نماید جداره های شیشه ای رامپ وپنجره های نواری قرار گرفته در طول تراس امکان دید های مشخصی را به خارج و داخل بنا فراهم می سازد.این تجارب بصری و سیع با بهره گیری از اجتماع احجام و سطوح بیان کننده میزان محصوریت فضاها و بعد جدید ناشی از حضور سطوح شیبدار رامپ تغییر مکان از درون به برون نمایش میگذارد و یک زبان متنوع معمارانه را بوجود می آورد.

رامپ ماشین معماری گردشگاهی است .جاگیری مرکزی مسیر حرکتی تجارب متفاوتی را ازاین معماری به نمایش میگذارد . بعنوان مثال آغاز حرکت از محدوده محصور گارا و منتهی شدن آن به فضای وسیع تراس بام یاد آور ارتباط میان طبقات مختلف ویلا است.

 

جداره روی بام

نقطه پایان معماری گردشگاهی در پشت بام قرار دارد جاییکه لوکوربوزیه نوع جدیدی از تراس بام را خلق میکند .تراس توسط یک صفحه (اخرین عنصر طراحی) محصورمی شود .صفحه یک علامت پیچیده دارای حس رهایی و جلوه ای از ایده آزادی موجود  در کل بنا است.این صفحه مبین شخصیت و پیام ویلا و به مثابه کتیبه یک معبد یونانی است. سطوح معقر/محدب صفحه علاوه بر محصور نمودن فضا معرف بنا در چشم انداز پیرامون هستند.فرم توسط شبکه سازماندهی کل طراحی کنترل شده و در یک انتهای آن حجم هندسی محصور کننده پله مدور منتهی به بام قرار گرفته است. بسته به جهت دید صفحه نهایی بصورت صفحه یا حجم دیده می شود ( شبیه جعبه پیانوشکل فضای عمومی که همچون یک حجم در بر گیرنده فضا درک می گردد) مگر زمانی که درون تراس قرار گرفته ایم که صفحه و حجم در بر گیرنده پله مدور یک مجموعه همگن را بوجود می آورند.

سیستم هندسی

سیستم هندسی اولیه یک شبکه عمود بر هم فاقد جهت بود که لوکوربوزیه با بهره گیری از آن محدوده نشیمن را طراحی کرده است .این مکعب یک خط مبنای منظم پدید میآورد که به تحقثق موضوع اصلی طراحی یعنی ارتباط فرم و محیط پیرامون کمک نماید .صفحه تراس بام و حجم ورودی بیان کننده تنش میان منحنی ها و سیستم عمود بر هم هستند.هریک از فضاها اجزای هدفمندی دارند که به نیاز های عملکردی و نمادین طراحی پاسخ میدهند .بیشترین تنش در تقسیمات فضایی /سلولی طبقه اول و در پویایی قدرتمند فرم حاصل از مدول بندی و غنای آشکار سطوح است. این پویایی فزاینده توسط سیستم شبکه خطوط عمود بر هم کنترل شده است خصوصا توسط نیروهای دوگانه ناشی از تاثیرات فرمهای اصلی بر سیستم:اولین نیرو توسط محور اصلی محدوده حجمی طبقه اول اعمال شده است .محدوده نشیمن اثر پذیری بیشتری را نشان می دهد و حجم پیانو شکل آن تابعیت از این نیروی برتر آرام و تنها را به نمایش میگذارد.شبکه خطوط عمود بر هم سازه با روری سیستم دومینو را در تغییر ابعاد سطوح و قطعات با هدف پاسخگویی به نیازهای خاص پلان نشان میدهد.

حرکت

همچون تمامی کارهای لوکوربوزیه در طول دهه1920 مسیر حرکتی مفهومی خاص دارد و بین تجارب بصری مختلف و پیوسته موجود در ویلا ارتباط برقرار میکند .طبیعت پیوسته این حوادث یک زنجیره ارتباطی را میان عناصر طراحی برقرار می سازد .توجه لوکوربوزیه به ارتباط متقابل میان عناصرو مسیر حرکتی قابل مشاهده است. در طول تجارب بصری پیوسته در می یابیم که مسیر حرکتی یک عنصر خطی دارای پویایی واحساس تداوم است که با تقارن و ایستایی قطعه معلق (تصویر عمومی قابل درک از ویلا) تضاد دارد.بر خلاف سازماندهی ویلا مسیر یک بعد زمانی است که قدرت آن با تسلسل حرکتی حاصل از تجارب بصری فرم و فضا افزایش یافته است. حس پویایی توسط مسیر منحنی سواره پیرامون حجم ورودی کشف و توسط حرکت نمادین رامپ تقویت میگردد .این عنصر نمادین و مهم قدرت اصلی را افزایش میدهد . طبقات را می شکافد و همچون پله برقی بیننده را در قلب طرح به چرخش و حرکت وا می دارد. بر اثر فشردگی فرم درک زنجیره تجارب بصری از محدوده حرکتی خارجی (مسیر سواره پیرامون حجم ورودی) آغاز می شود .محل قرار گیری در ورودی از مسیرحرکتی موجود در داخل ویلا پیروی می کند و ارتباط میان دو فضای داخلی و خارجی را بر قرار می سازد . کشش جهت دار ممتد و قدرتمند رامپ علاوه بر نفی مفهوم استراحت و سکون در فضای ورودی حالت پویای فضا و پیوستگی زنجیره تجارب بصری را حفظ میکند.فضاهای محصور و مکعب مستطیل شکل محدوده های مختلف و مجزای فضای نشیمن پیانو شکل را تشکیل میدهند و تراس محدوده نشیمن ارتباط میان این فضاها را برقرار می سازد. بازشوهای یکسان و ممتد نمای غربی پیوستگی این فضاها را افزایش می دهد.

لوکوربوزیه

و عشق صداي فاصله هاست!صداي فاصله هايي كه غرق ابهامند!

سلام دوستان عزیز ...

راستش من افتخار اینو پیدا کردم که در این وب با  مهندس کریمی

همکاری داشته باشم .امید وارم که بتونم مطالب مفیدی ارائه بدم.

قبلا در قسمت پیشگامان  معماری مدرن مختصر توضیحی در

 رابطه با معمار معروف کوربوزیه داده شد.

کور بوزیه که اسم اصلی وی شارل ادوارد ژانره است در دفتر دو تن از معروف ترین معماران آن دوره در اروپا یعنی اگوست پره و پیتر بهرنز به مدت چند سال کار کرد . وی سپس به بالکان ، آسیای صغیر ، یونان و رم سفر نمود و نقاشی های بسیاری از این سفر با خود به همراه آورد . کوربوزیه در طی فعالیت حرفه ای خود ،استفاده از یکی از شاخص ترین مصالح ساختمانی مدرن یعنی بتن را به نهایت زیبایی رساند و کارهای وی مورد تقلید جهانی قرار گرفت .

کور بوزیه در دهه بیست میلادی دو کتاب بسیار مهم به رشته تحریر در آورد که اولی را می توان منشور بینش مدرن در معماری و دومی را منشور بینش مدرن در شهرسازی محسوب نمود .کتاب اول وی به نام به سوی یک معماری نوین در سال ۱۹۲۳در  پاریس منتشر شد . در این کتاب مولف توجه معماران را به فن آوری مدرن را جلب می کند .او کار معماران را با مهندسین مکانیک مقایسه کرده و بیان میدارد که صنعت ساخت وسایل حمل و نقل مانند هواپیما ،اتومبیل،قطار و کشتی در اثر تحولات سریع تکنولوژی به کلی دگرگون شده، ولی ساختمان سازی هنوز در چارچوب فنون گذشته باقی مانده و نظریه پردازان معماری به دنبال تقلید از سبک های گذشته هستند.در این کتاب کور بوزیه استفاده از تیر آهن و بتن و پیش ساختگی را مسیر آینده معماری تلقی می نماید . وی عنوان می کند که برای پرهیز از انقلاب اجتماعی ، باید با استفاده از تکنولوژی جدید به صورت گسترده برای اقشار مختلف جامعه خانه سازی کرد .کتاب دوم کوربوزیه به نام شهر آینده در سال ۱۹۲۴ در پاریس انتشار یافت.وی در این کتاب نیز سعی نمود که توجه معماران و شهر سازان را از گذشته به سمت آینده معطوف کند.کور بوزیه شهر های آمریکا ، بالاخص نیویورک و شیکاگو با آسمان خراش های مرتفع و خیابان های چند طبقه را بسیار تحسین کرد آنهارا به عنوان الگوی آینده شهر های اروپا و سایر نقاط جهان معرفی کرد .وی رشد سریع جمعیت در شهر های بزرگ اروپا مانند پاریس،لندن و برلین را در کنار نیویورک از سال۱۸۰۰تا۱۹۱۰ مطرح می کند .

بر اساس آمار،جمعیت در این شهر ها بین پنج تا بیست برابر افزایش یافته است.

وی تنها راه حل شهرهای آینده را بلند مرتبه  سازی و پیش ساختگی می داند.کوربوزیه شهرهای آینده را شهر هایی تجسم نموده که از آسمان خراشهای عظیم و مرتفع تشکیل شده است. در هریک از این آسمان خراش های چند عملکردی حدود صد هزار نفر زندگی و کار خواهند کرد .در این  ساختمان ها ،آپارتمان های مسکونی ،ادارات ،فروشگاهها مدارس، مراکز تجمع و کلیه احتیاجات یک محله بسیار بزرگ فراهم است . ساکنان این مجتمع ها از دود و سرو صدای ترافیک اتومبیل ها دور هستند و به جای آن ازآفتاب و دید و منظر زیبا استفاده می کنند. بر اساس این نظریه دو شهر مهم در دهه پنجاه میلادی طراحی و اجرا شد . یکی شهر چندیگار در هند بود که توسط خود کوربوزیه طراحی شد .دیگری شهر برازیلیا توسط لوچیو کوستا و اسکار نیمایر به عنوان پایتخت جدید کشور برزیل طراحی گردید.

ساختمان طراحی شده توسط نورمن فاستر ،معمار سبک های -تک ، به نام برج هزاره توکیو (۱۹۸۹) در ساحل شهر توکیو را می توان نمونه کاملی از برجهای چند منظوره کوربوزیه تلقی کرد .

در زمینه معماری کوربوزیه خانه را به عنوان ماشینی  برای زندگی عنوان کرد

 همان گونه که اتومبیل ماشینی برای حرکت است .وی پنج اصل را در ساختمان های مدرن معرفی کرد که عبارتند از:

 ۱.ستون ها ساختمان ها را از روی زمین بلند می کنند

۲.بام مسطح و باغ روی بام

۳.پلان آزاد

۴.پنجره های طویل و سرتاسری

۵. نمای آزاد ، کف ها و دیوارها به صورت کنسول

کوربوزیه عقاید مطرح شده خود در مورد معماری مدرن را در طرح ویلا ساووا در آپوسی در شمال پاریس به نمایش گذارد.وی تکنولوژی به عنوان منبع الهام معماری مدرن و پنج اصل ساختمان مدرن را به صورتی هنرمندانه و شاعرانه در این ماشین زیستی پیاده کرد .عملکرد این ساختمان که همچون ماشینی بی آلایش در وسط و مسلط بر محیط اطراف قرار گرفته ، فراهم نمودن شرایط آسایش برای انسان است.

 

 

 

می بینم که شکوفه ها هرگز بسته نمی شوند!

....

دوستان من ، کوشش های ما معجزه می آفرینند!

این معجزه ها برای کیست؟ مردم

کدام مردم؟  همان مردم عادی

...

این انسان بیگانگان را مخاطب قرار می دهد.

بیگانگانی که وجود دارند، که می ایستند، که منتظرند.

که عاطفه و هنربرایشان چون نان و آب ضروری است.

....

مسئولیت بزرگی بر دوش یکایک ماست!

(لوکور بوزیه)