سازه های حبابی

طبیعت، هم طراحی زبردست است و هم مهندسی چیره دست، هم در انتخاب فرم و شکلهای یک جسم (مناسب با نیاز آن) بهترین ها را انتخاب می کند و هم در انتخاب اسکلت و مکانیسمی که به آن جسم ایستایی و دوام ببخشد ساده ترین ، متناسب ترین و موثرترین را به کار می گیرد. جالب است که در طبیعت فرم یک جسم و اجزای برپا دارنده و شکل دهنده ی آن به صورت متقابل یکدیگر را تعریف و به نوعی هر یک ، خود را به دیگری دیکته می کند.
از تار عنکبوت گرفته تا کندوی زنبورعسل و از یک صدف دریایی تا استخوان بال کرکس هر چقدر صورت مسأله در طبیعت سخت تر باشد، راه حل های طبیعی آن نیز به همان میزان زیبا دقیق وپیچیده است.
برخلاف گذشته، که سازه ی نگهدارنده ی بنا همواره ترکیبی از اجزای خطی ، یا سطحی بوده، در حال حاضر در پاسخ به این پرسش که یک سازه به چه شکل باید فضا را اشغال کند؟ می توان گفت فرم سازه باید بیشترین تناسب ظاهری و عملکردی را با فرم معماری دارا باشد؛ به گونه ای که نتوان آن سازه را جدا و نا متجانس با فرم معماری دانست

ایده ی استفاده از الگوهای حجمی با ترتیب وقوع منظم به عنوان یکی از بهترین راه حل ها در این موارد مطرح می شود. الگوهای حجمی سازه ، که با ترتیب خاص تکرار می شوند، سنگ بنای تشکیل همه ی اجسام در طبیعت اند. بهترین نمونه در این مورد آرایش کریستالی کانی های تشکیل دهنده ی سنگ هاست . در سلولهای زنده ی جانداران نیز این الگوها به وفور مشاهده می شوند.
استفاده از الگوهای حجمی در سازه مزیت های بسیار دارد. یکی از ویژگی های مهم این الگوها تکرار پذیری آنها در جهات مختلف در فضا با استفاده از سلولهای مشابه است.
یکی از ساختمانهایی که در آن ایده ی استفاده از الگوهای خاص سازه به صورت هوشمندانه به کار رفته و باعث ایجاد خصوصیات جالب و منحصر به فرد در آن شده، «مکعب آبی» است.

مکعب آبی
مکعب آبی نامی است که برای پروژه ی «مرکز شنا و بازیهای آبی» در بازیهای المپیک 2008 پکن در نظر گرفته شده است، طراحی و پروژه ی مکعب آبی را کنسرسیونی متشکل از گروه معماران PTW از استرالیا شرکت آروپ ، انجمن مهندسی ساختمان جمهوری خلق چین (CSCEC) و انستیتو طراحی Shenzhen وابسته به آن (CSCEC+DESIGN) انجام داده اند.

 

 

پروژه به شکل یک مکعب ساده و شفاف و سازه ی آن بسیار شبیه به اجتماع مولکولهای آب(H20)) و در حقیقت آرایش پیچیده ای از اجزای جباب مانند است که به صورت یک مکعب بزرگ و حجیم ، کریستالیزه شده اند
هزینه ی اجرای طرح بالغ برصد میلیون دلار است که قسمتی از آن را چینی های ساکن در خارج کشور تأمین میکنند.پروژه زیربنایی بالغ بر هفتادهزار متر مربع و شش هزار صندلی ثابت دارد ولی برحسب مورد قابلیت جا دادن یازده هزار صندلی موقت اضافی را هم و در مجموع می تواند 17000 تماشاچی، خبرنگار و غیره را در خود جای دهد. ابعاد مکعب آبی 177×177 متر و ارتفاع آن 31 متر است، ضخامت دیواره های پیرامون آن در حدود 6/3 متر و ضخامت سقف آن 2/7 است.
از جمله نوآوري هاي ديگر پروژه :
پوشش به کار رفته در سطح خارجی و عملکرد آن ،
مسئله ی آتش سوزی و نحوه ی برخورد با عواقب آن،
استفاده بهینه از انرژس خورشد در ساختمان
چگونگی استفاده از آب و بازیافت آب مصرفی (با توجه به کمبود محسوس آب در پکن و بارش کم باران )

ایده ی پروژه چگونه شکل گرفت؟
اعضای شرکت آروپ و مدیر پروژه ، در مورد چگونگی «خلق» مکعب آبی می گویند :
با توجه به مهلت كوتاه براي ارسال طرح ، یکی از کارهای بسیار مهم آروپ این بود که اهداف مورد نظرشان را (چگونگی گرمایش و سرمایش در ساختمان، انرژی ، مسائل زیست محیطی و عملکرد تکنیکی لازم ) برای معماران دقیقاً مشخص و روشن کرند، تا روند طراحی به صورت صحیح و منطقی پیش برود

 

 

یکی از ایده های معماری ، پیچیدن ساختمان دریک پوشش به گونه ای بود که نتوان بین اجزای مختلف آن(سقف ،دیوارهاو...) تمایزی قائل شد و کل ساختمان به صورت یک عنصر واحد دیده شود.
علاوه بر این ، ما تمایل داشتیم پوشش ذکر شده شفاف و دولایه باشد؛زیرا استفاده از یک فضا با عملکرد گلخانه ای بهترین راهی بود که انتظارات ما را در زمینه زیست محیطی و انرژی تأمین کرد.
ما با علم به این موضوع که چند وجهی منتظمی وجود ندارد که بتواند فضای سه بعدی را «فرش کند»، توجه خود را به دنیای کریستالها معطوف کردیم . در همین حال و با جستجو در اینترنت به سوال مشهور لرد کلوین در قرن 19 میلادی برخوردم که پرسیده بود:
اگر قرار باشد یک فضای سه بعدی به تعدادی زیر فضا ،همه دارای حجمهای مساوی تقسیم شود و در صورتی که قرار باشد سطح این زیرفضاها مینیمم باشد این زیر فضاها چه شکلی خواهند داشت ؟

 

 

لرد کلوین با مطالعه در مورد حبابهای صابون و نحوه قرار گرفتن آنها در کنار هم، به این نتیجه رسید که وقتی چند حباب صابون به یکدیگر بر میخورند همواره مانند سه سطح با زاویه 120 درجه با یکدیگر تلاقی می کنند و یک فصل مشترک تشکیل می دهند.«سلول» پیشنهادی کلوین یک 14 وجهی بود ولي راه حل کلوین ، بهترین روش تقسیم فضا نبود و در ضمن به علت لزوم قرار گرفتن سلولها در یک جهت خاص ،ارگانیک نیست.

به رغم اینکه راه حل کلوین از لحاظ سازه ای جالب و در عین حال تکرار پذیر است، از استفاده از آن در پروژه صرف نظر شد.

مراحل طراحی
همان گونه که ذکر شد ، سازه تشکیل دهنده مکعب آبی بسیار پیچیده با آرایش فضایی بغرنج است که امکان استفاده از روشهای معمول برای مدل سازی و طراحی آن وجود ندارد.
در مکعب آبی حدود 22 هزار جزء سازه ای (به شکل میله ) و 12 هزار گره (محل تلاقی اعضا) وجود دارد. برای درک عظمت سازه مورد استفاده ،ذکر این نکته جالب است که اگر تمام اجزای سازه ای تشکیل دهنده مکعب آبی به دنبال هم قرارگیرند طولی بیشتر از 90 کیلومتر خواهند داشت.
به دو دليل آناليز و طراحي سازه يكي از پيچيده ترين مراحل كار بود :
1- رعايت معيار هاي طراحي سازه
2- بهينه سازي تك تك اجزا
در آنالیز سازه ای ، بارهای ناشی از وزن سازه، با زلزله، بار باد وباربرف در نظر گرفته شدند. برای محاسبه بار زلزله، از مشخصات ژئوتکنیک سایت پروژه استفاده شد. طراحی لرزه ای یکی از موارد تعیین کننده در کل روند طراحی مکعب آبی بود .
در مجموع حدود 750 هزار بارگذاری مختلف روی اجزای سازه ای مکعب آبی وجود دارد که به کمک روشهای تهیه شده کامپیوتری ، در عرض چند دقیقه در مدل تحلیلی سازه به آنها اعمال می شود.
در روند بهینه سازی ، هر جز به گونه ای طراحی شد که با حداقل میزان مصرف مصالح ، مقاومت لازم برای تحمل وزن سازه و بارهای وارده بر آن و نیز بار زلزله را دارا باشد.
نتیجه نهایی بهینه سازی ، بسیار عالی و جالب توجه بود وزن کل سازه در حدود 5 هزار تن به دست آمد؛ به عبارت دیگر ، مقدار فولاد مصرفی در حدود صد کیلوگرم بر متر مربع شد که نشان می دهدسازه مکعب آبی،به رغم شکل پیچیده واجزای بسیار،بسیار سبک و اقتصادی است.

 

 

جزئیات اجرايي:
سیستم سازه ای که برای مکعب آبی در نظر گرفته شده، به رغم ظاهر ارگانیک و پیچیده در حقیقت، یک خرپای فضایی فولادی است.
برای توصیف بهتر سازه به کاربرده شده در مکعب آبی ، می توان آن را به دو جزء اصلی تفکیک کرد: سازه داخلی و سازه بدنه.
سازه داخلی در عمق ساختمان به کار رفته و سازه بدنه وجوه بیرونی سقف و دیواره ها را تشکیل داده که پوشش اصلی ساختمان آن را می پوشاند.
همان گونه که ذکر شد ،سازه به کار رفته در پروژه به شدت تکرار شونده است. با وجود این، در آن در مجموع سه نوع گره و چهار نوع جزء متفاوت به کار رفته است.
سازه بدنه از قرار گرفتن اجزایی با مقطع مستطیل در کنار هم به وجود آمده است. اتصال این اجزا می تواند با استفاده از جوش یا پیچ انجام شود . در نهایت، سازه بدنه در بالا و ایین و اطراف سازه داخلی قرار داده می شود تا سازه یکپارچه اصلی ایجاد شود.
همان گونه که گفته شد ، خرپای فضایی نهایی ، مشابه شکل حاصل از قرار گرفتن تعداد زیادی «جباب» بخ صورت نامنظم و تصادفی در کنارهم است.

 

در مجموع 4 هزار حباب ، سازه اصلی را تشکیل می دهند که دیواره ها از 16 نوع و سقف از 7 نوع جباب در اندازه های مختلف تشکیل شده و ابعاد بزرگ ترین جباب چیزی در حدود 5/7 متر است .
هوای داخلی مکعب آبی به دلیل وجود رطوبت فراوان، بسیار خورنده است و در حالت عادی می تواند به سازه صدمه بزند. ولی سازه اصلی مکعب آبی به دلیل اینکه در یک ناحیه خشک و بین دو لایه پوششی قرار گرفته از هوای داخلی استخرها و فضاهای دارای رطوبت کاملاً جداست و خوردگی در آن عامل تعیین کننده ای نیست. با این همه برای اطمینان بیشتر کلیه اجزای سازه با استفاده از یک نوع پرایمر دارای فلز روی ، اندود شده اند.

 

 

تقویت سامانه کنترل زلزله در ژاپن

الان داشتم یه مقاله رو می خوندم برام جالب بود می نویسمش شما هم اگه دوست دارین مطالعه بفرمایین!

البته موضوعش دقیقاًراجع به معماری نیست ولی به نظرم خیلی هم بی ربط نیست.بخونین متوجه می شین!

ژاپن که یکی از زلزه خیز ترین کشورهای جهان است فعالیت هایی را برای تقویت سامانه کنترل زلزله خود در زیر دریا آغاز کرده است.

 

به گزارش خبر گزاری فرانسه این سامانه که در هزار تا دو هزار متری زیر سطح اقیانوس قرار خواهد گرفت اطلاعاتی را در زمینه فعالیت های ارزه ای جمع آوری می کند و از طریق کابل زیر دریایی به یک مرکز کنترل بر روی زمین ارسال خواهد کرد.

به گفته مقاطعه کار شرکت ,NEC این سامانه کابلی ۵ ابزار کنترل زلزله و ۳ وسیله دیگر برای دیده بانی سونامی در بستر اقیانوس در اختیار سازمان هواشناسی ژاپن قرار خواهد داد.

پس از اینکه این سامانه کار گذاشته شود در این منطقه ۹ ابزار برای کنترل زلزله و ۴ ابزار برای کنترل سونامی در ته اقیانوس قرار خواهد داد.

این سامانه برای تقویت ابزارهای کنترل زلزله که از پیش در این منطقه قرار داشته اند در بستر ساحل ژاپنی اقیانوس آرام خواهد گرفت.

NEC اعلام کرد این ابزار سازمان هواشناسی ژاپن را قادر می سازد تا از کوچکترین زمین لرزه های چاله های اقیانوسی نیز اطلاعات لرزه ای جمع کند.

ژاپن که در تقاطع ۴ گسل زمین شناسی قرار گرفته است ۲۰ در صد از قویترین زلزله های جهان را تجربه کرده و همواره تلاش می کند تا از خود در برابر لرزش های بزرگ محافظت کند.

ژاپن با کنترل امواج لرزه ای اولین سیستم هشدار زود هنگام بروز زلزله را در جهان آغاز کرده است.

اینکه یه کشور بتونه خودش رو با شرایط طبیعی موجود وفق بده و اتفاقات رو به صورت کنترل شده در اختیار بگیره برام جالبه.

وقتی در یه سطح وسیع می تونه این اتفاق بیفته پس برای موارد کوچیک تر کنترل نیروها خیلی راحت تر می تونه باشه .مشکلی که در معماری خیلی زیاد باهاش بر خورد داریم .اینکه نیروها رو چطور محاسبه و کنترل کنیم!-و خوشبختانه ما معمارها خیلی زود خودمون رو از شر همه محاسبات راحت می کنیم و می گیم به ما که مربوط نیست !مهندس محاسب و عمران باید این مشکل رو حل کنه!!!-

منظورم از نوشتن این مطلب این بود که یادمون بمونه بشر قادر به انجام هر کاری هست حتی کنترل و همزیستی! با بزرگترین و مخرب ترین نیروهای طبیعی!!!

نقل از:معماری ایران

space structure (سازه های فضا کار )

 

space structure (سازه های فضا کار )

سازه های فضایی بعلت پخش نیرو در جهات مختلف از استحکام توام با سبکی استثنایی برخوردار می یاشد.به نحوی که وزن آنها 35% از سازه های متداول کمتر است و بعلت استفاده حداکثر از سیستم پیش ساختگی از سرعت ساخت و نصب بیشتری برخوردار می باشد و بعلت یکپارچگی میتوان کلیه سازه و تاسیسات مربوطه را در تراز زمین سوار کرده و سپس سقف را بالا برده و نصب کرد.

سازه فضایی با گسترش فضای باز بدون ستونها مترادف است که این امر راندمان فضا را بسیار بالا می برد(تا 25%) و این گسترش در هر دو بعد براحتی میسر است .

شکل منتظم سازه های فضایی نمای خوش آیندی را عرضه می دارد که به لحاظ معماری با ارزش می باشد و از این روست که بسیاری از معماران در سالنها و مراکز اجتماعات و غیره از سقف کاذب استفاده نکرده و خود سازه را به نمایش می گذارند.

امروزه با پیشرفت علوم و تكنولوژی نیازها و خواسته های جدیدی در زمینه مهندسی سازه رخ نموده است . عامل زمان در ساخت سازه ها اهمیت دوچندان یافته و این امر گرایش به سازه های پیش ساخته را افزایش داده است همچنین با افزایش جمعیت بشری علاقه به داشتن فضاهای بزرگ بدون حضور ستون های میانی خواهان بسیاری پیدا كرده است . در این راستا از اوایل قرن حاضر تعدادی از متخصصین مجذوب قابلیت های منحصر بفرد سازه های فضاكار گشته پاسخ بسیاری از نیازهای جدید را در این سازه ها جسته اند و البته به نتایج بسیار مثبتی نیز دست یافته اند . با انتشار این نتایج روز به روز این عرصه با اقبال بیشتری مواجه گردید به گونه ای كه با گذشت چندین دهه هنوز هم مطالعه سازه های فضاكار در كانون متخصصین و دانشجویان قرار دارد. در این مقاله منظور از عبارت سازه فضاكار سیستم های اسكلت فلزی بوده كه از بافت تعدادی زیادی المان یا مدول با شكلهای استاندارد به یكدیگر تشكیل می شوند و نهایتا یك سیستم سبك و با صلبیت زیاد را ایجاد می كنند . سازه های فضاكار در اشكال بسیار متنوعی ساخته می شوند كه مهمترین آنها عبارتند از : شبكه های مسطح دو یا چند لایه ، چلیك ها ، گنبدها و قوس ها . علاوه بر این ، سازه های فضاكار دارای بافتار متنوعی نیز می باشند . بدین ترتیب كه با تغییر در آرایش المان ها می توان بافتار جدید ایجاد كرد و بدیهی است كه كارایی هر بافتار باید در مقایسه با بافتارهای دیگر سنجیده شود . مثالهای متعددی از سازهای فضاكاری كه در دنیا و ایران ساخته شده است وجود دارد ؛ استادیوم های ورزشی ، مراكز فرهنگی ، سالن های اجتماعات ، مراكز خرید ، ایستگاه های قطار ، آشیانهای هواپیما ها ، مراكز تفریحی ، برجهای رادیویی و .....

2-تعریف و تاریخچه سازه های فضاكار:

به سازه ای كه اصولا رفتار سه بعدی داشته باشد ، به طوریكه به هیچ ترتیبی نتوان رفتار كلی آن را با استفاده از یك یا چند مجموعه مستقل دوبعدی تقریب زد ، سازه فضاكار نامیده می شود . با این تعریف طیف وسیعی از سازه ها یعنی حتی برخی از قوس ها و گنبدهای آجری گذشته نیز جزو سازه های فضاكار محسوب می شوند ، اما در اینجا منظور سازه های سه بعدی خاص هستند كه معمولا دارای اعضای مستقیم با اتصالات صلب یا مفصلی می باشند.

3- انواع سازه های فضاكار :

الف) شبكه های تخت : به تركیب یك سیستم یك یا چند وجهی با لایه های واحد شبكه گفته می شود . شبكه مسطح تركیبی از یك دو وجهی كه با تیرهای واحد متصل شده است می باشد . شبكه های تخت می توانند دارای یك ، دو یا سه و حتی چند لایه باشند ، ولی بیشتر به صورت دو لایه مورد استفاده قرار می گیرند. شبكه های دولایه از دو صفحه موازی كه بوسیله عناصری به هم متصل گردیده اند تشكیل می شوند . یك نمونه استفاده از این شبكه ها در آشیانه هواپیما است . زمانی كه اعضا در شبكه دولایه طویل شوند برای جلوگیری از خطركمانش كردن از شبكه های سه لایه استفاده می شود و با توجه به اینكه نیمی از هزینه های سازه های فضاكار را پیوندها تشكیل می دهند این نوع سازه ها اغلب غیر اقتصادی است . نكته دیگری كه در طراحی شبكه های دولایه و اكثر سازه های فضاكار باید در نظرگرفت این است كه برای توزیع بهتر نیرو و كششی شدن آن ستون ها در داخل شبكه قرار می گیرند و ستون به چند گره متصل شود و بهتر است برای توزیع منظم نیرو در سازه ها در اطراف كنسول داشته باشیم .

ب) شبكه های چیلك : به شبكه ای كه در یك جهت دارای انحنا باشد ، چلیك می گویند . این سازه بیشتر برای پوشش سطوح مستطیلی دالان مانند استفاده شده و بعضا فاقد ستون می باشند و روی لبه های چلیك كه به تكیه گاه متصل است ، قرار می گیرند . چلیك ها دارای محور می باشند . اگر چلیك یك لایه باشد اتصالات به شكل صلب است . چلیك ها اغلب به شكل تركیبی استفاده می شوند و تیركمری نقش تركیب كردن چلیك ها به یكدیگر را بازی می كنند . نكته ای كه در طراحی این نوع سازه ها باید در نظرگرفت این است كه انتهای چلیك باید قوی باشد و این تقویت را می شود بوسیله تیر ، و تیروستون و شكل خورشیدمانند انجام داد . انواع چلیك ها عبارتند از : چلیك اریبی ، چلیك لملا با مقاطع بیضی گونه ، سهمی گون ، هذلولی گون و ..... .

اگر شبكه ای در دو جهت دارای انحنا باشد ، گنبد نامیده می شود . شاید رویه یك گنبد بخشی از یك كره یا یك مخروط با اتصال چندین رویه باشد . گنبدها سازه هایی با صلبیت بالا می باشند و برای دهانه های بسیار بزرگ تا حدود 250 متر مورد استفاده قرار می گیرند . ارتفاع گنبد باید بزرگتر از 15% قطر پایه گنبد باشد . گنبدها دارای مركز هستند . از انواع گنبدها می توان گنبد از نوع دنده ای اشاره كرد كه در صورتیكه تعداد دنده ها زیاد باشد باید به مسئله شلوغی اعضا در راس گنبد توجه شود كه برای اجتناب از این مسئله بهتر است كه برخی از دنده های نزدیك راس حذف شود . گنبد دیگری به نام اشفدلر ( مهندس آلمانی ) وجود دارد كه تعداد زیادی از این نوع گنبدها بعد از قرن 19 توسط اشفدلر و دیگران ساخته شده است . از ایرادات این گنبد می توان به مسئله شلوغی اعضا در راس اشاره كرد ، كه برای حل این مشكل همان راه حل بالا ارائه می شود . نمونه دیگر از گنبدها ، گنبد لملا است . این گنبد را می توان به نوعی تركیبی از یك یا چند حلقه كه با یكدیگر متقاطع هستند ، دانست . از نمونه دیگر گنبدها می توان به گنبدهای دیامتیك و گندهای حبابی و ژئودزیك اشاره كرد. اتصالات در گنبدهای دنده ای و اشفدلر حتما صلب هستند . از لحاظ پخش منظم نیرو ، گنبدهای ژئودزیك ، دیامتیك و حبابی بسیار مناسب هستند .

4- امتیازات سازه های فضاكار :

امروزه در سراسر دنیا سازه های فضاكار به سرعت در حال پذیرش و مقبولیت در بین طراحان و مهندسین سازه می باشند ، این امر را نمی توان فقط مرهون جذابیت و زیبایی بیشتر این سازه ها دانست ، بلكه دلایل متعددی كه در ذیل به پاره ای از آنها اشاره می شود در گسترش محبوبیت این سازه ها موثر بوده است :

· جذابیت و زیبایی بیشتر و قابلیت ساخت انواع فرمهای دلخواه

· ذخیره مقاومتی بیشتر به دلیل داشتن درجات نامعینی بالا در مقایسه با سایر سازه های متداول .

· سختی و صلبیت زیاد این سقف ها قابلیت استثنایی برای حمل بارهای بزرگ متمركز و غیر متقارن بوجود می آورد.

· سیستم های فضاكار برای پوشش سالن های بزرگ اجتماعات ، سالن های نمایشگاهی ، ورزشگاه ها ، آشیانه هواپیما ، كارخانه های صنعتی ، مساجد و به طور كلی تمام سازه هایی كه به نحوی محدودیت تكیه گاه های میانی دارند ، ایده ال بوده و در این موارد از نظر جلوه های ظاهری و مسائل سازه ای حالت منحصربفردی را نسبت به سایر سیستم های جایگزین ایجاد می كند .

· اكثر سیستم های فضاكار پیش ساخته بوده و قطعات مورد نیاز آنها انبوه سازی می شوند به همین دلیل این سیستم ها معمولا به سادگی و در زمان كوتاهی تولید و نصب می شوند.

· در اخر می توان گفت كه اصلی ترین علت گسترش روز افزون سازه های فضاكار در جهان ، اقتصادی تر بودن این سیستم ها است .

برای به دست آوردن اطلاعات بیشتر و همچنین آشنایی بیشتر رجوع شود به سایت دانشگاه ساری انگلستان:
www.sarrey.ac.uk

http://www.civil307.blogfa.com/

معماری پایدار 1

باز هم سلام!

یکی از دوستان در خواست  مطلب راجع به معماری پایدار رو داشتن.

دوست عزیز شما خیلی کلی فرموده بودین فعلا این اطلاعات رو واسه شما و بقیه می ذارم اگه مورد بخصوصی مد نظرتون هست بفرمایین تا تکمیل کنم.

البته مطالب خوب دیگه ای هم هست ولی میون همه به نظرم این مقاله در عین کوتاه بودنش نسبتا کامل بود.اگه تمایل داشتین بفرمایین تو اونها رو هم اضافه کنم.

 

احترام به طبيعت با خانه هايمان
نگاهي به كاربرد معماري سبز در زندگي شهري

نويسنده: آميتيس فلاح اميرشاهي

معماري سبز را بيشتر با اصطلاح «معماري پايدار» مي شناسيم: اصطلاحي كلان كه به شرح تكنيك هايي در طراحي معماري مي پردازد كه همسو با نگرش هاي زيست محيطي بوده و با ايده احترام به طبيعت شكل گرفته است.
    معماري سبز، در حقيقت روند تازه يي نيست: چرا كه در بسياري از تمدن هاي باستاني و معماري هاي سنتي از جمله معماري سنتي ايران به صورتي بنيادين وجود داشته است. همچنين نمونه بارز و سيستماتيك آن را مي توان در «علم فنگ شويي» يا همان «هنر چيدمان چيني» ديد.
    امروزه در پي پيامدهاي منفي جهان صنعتي، نظير آلودگي روزافزون هوا و محيط زيست، كاهش منابع طبيعي و بحران انرژي، حفظ و پاسداري از منابع طبيعي جهان به يكي از مهم ترين دغدغه هاي انسان عصر حاضر تبديل شده است.
    اما معماري سبز با جست و جوي راهي براي به حداقل رساندن اثرات منفي ساختمان ها بر محيط زيست در حقيقت تلاشي است براي هم آوايي و همسويي با طبيعت از طريق افزايش كارايي و بهينه سازي در مصرف مصالح، انرژي و گسترش فضا. 
    بدين ترتيب در معماري سبز به جاي دشمني با طبيعت، انرژي هاي آن را مهار كرده و به بهترين شكل در ساختمان ها مورد استفاده قرار مي گيرد.
    دستيابي به چنين هدفي با اندك نگرشي ممكن مي شود. به عنوان مثال در يك ساختمان سبز و همراه با طبيعت از مواد و مصالحي استفاده مي شود كه براي طبيعت زيان نداشته و نه تنها آن را آلوده نمي كند، بلكه قابل برگشت به چرخه طبيعت است. ساختماني كه با استفاده از مصالح پيرامون خود و در عين حال به گونه يي مستحكم بنا شده باشد، خود جزيي از طبيعت مي شود.
    در استقرار چنين ساختماني، فراهم كردن دسترسي آسان به حمل و نقل عمومي و از جمله دوچرخه و پياده رو مناسب مدنظر قرار مي گيرد: چرا كه بدين ترتيب استفاده از اتومبيل به حداقل خواهد رسيد.
    همچنين جهت يابي ساختمان با توجه به جهت بهينه تابش خورشيد و با هدف حداكثر استفاده از نور طبيعي و كسب انرژي رايگان (به عنوان مثال تجهيز بنا با آبگرمكن خورشيدي و مولد برق نوري) است. وليكن آنچه در اين گونه ساختمان ها به خصوص داراي اهميت است فراهم كردن راه و امكاني براي ورود طبيعت به بنا است كه مي تواند مثلاً با ايجاد برش هايي در حجم و پر كردن آن با فضاي سبز انجام شود.
    اين راهكارها اگرچه در ديد نخست با انديشه هاي حاكم «بساز بفروشي» امروز جامعه ما در تقابل است وليكن در نهايت، اقتصادي ترين شيوه معماري است.
    فراموش نكنيم طراحي ساختمان هاي سبز به صورت منفرد و تك به تك اگرچه خوب است وليكن كارساز نيست و بايد همزمان با يك طراحي شهري سبز انجام شود: چرا كه طبيعت متشكل از لكه هاي سبز جدا از هم نيست بلكه پوشش سبز گسترده يي است كه بايد شهر را در بر بگيرد.
    امروزه در دنيا تلاش هاي زيادي در اين راستا صورت گرفته است. از اختصاص جوايز ارزنده به ساختمان هاي سبز گرفته تا سرمايه گذاري روي طرح هايي كه بعضاً برخي از آنها پروژه هايي عظيم و شگفت انگيزند. از آن جمله مي توان به طرح شهر «دونگتان» در چين اشاره كرد. هدف اين پروژه دستيابي به حداقل آسيب ممكن به محيط زيست است. شركت آروپ طراح اين پروژه ، آن را «نخستين شهر پايدار» ناميده است كه با وسعت 1482 جريب و براي سكونت 500 هزار نفر در نزديكي شانگهاي، در دهانه رود يانگ تسه ساخته خواهد شد. مرحله اول اين پروژه براي سكونت 80 هزار نفر در سال 2020 ميلادي به پايان خواهد رسيد. در اين شهر از انرژي قابل تجديد استفاده خواهد شد. بيشتر خيابان هاي آن نه فقط مسير عبور، كه راه هاي خدماتي خواهند بود كه در آنها مي توان پياده روي و دوچرخه سواري كرد و انرژي ساختمان ها از طريق توربين هاي بادي، پانل هاي نوري و بازيافت تامين مي شود.
    يكي ديگر از پروژه ها در معماري سبز، نخستين شهر بدون كربن و ضايعات در «ابوظبي» است كه توسط دفتر معماري «فاستر و همكاران» طراحي خواهد شد. شهر 1483 جريبي «مصدر» با الهام از طرح شهرهاي عربي محصور در ميان ديوارها است ولي ديوارهاي سنگي و گلي آن با ورقه هاي «فتوولتاييك» با ظرفيت توليد 130 مگاوات برق پوشيده خواهد شد.
    با مهار انرژي خورشيد و به كارگيري عناصر ساختماني مقاوم در برابر حرارت همچون سايبان اضافي و سرمايش كف، اين پروژه عظيم با احتياط به قلمرو بيابان پا خواهد گذاشت. در زمين هاي پيرامون شهر كه 20 مايل با مركز ابوظبي فاصله دارد، نيروگاه هاي فتوولتاييك و بادي، مراكز تحقيقي و مزارعي قرار مي گيرند كه سوخت كارخانه هاي شهر را فراهم مي كنند. اين مزارع به كاهش ضايعات هم كمك مي كنند زيرا با جذب كربن، گازهاي حاصل از كارخانجات را متعادل كرده و با پساب تصفيه خانه هاي آب شهر آبياري خواهند شد. دانشگاه اين شهر قرار است در سال 2009 ميلادي افتتاح شود.
    در اينجا هدف آن نيست كه در برابر عظمت چنين پروژه هايي دچار حيرت و نا اميدي شويم. كافي است آگاه باشيم كه تا امروز با غفلت و بي توجهي چگونه وضعيتي خطرناك براي سرمايه هاي طبيعي سرزمين مان به وجود آورده ايم و از پيشرفت هاي جهاني باز مانده ايم. لازم است هر چه زودتر اين روند را متوقف كنيم. كاهش مصرف سوخت هاي فسيلي با تكنيك هاي ساختماني موجود و بدون هزينه هاي گزاف و تنها با به كارگيري طراحي مناسب نيز ممكن است. سبز بينديشيم.

 

معماري و موسيقي

سلام دوستان!

خوب كجا بوديم؟؟؟           آها! از سهراب مي گفتيم و رسيديم به ...

...رسيديم به كجا؟   بله درسته! معماري.

امروز صحبت هاي سهراب را راجع به معماري مي نويسم همون طور كه قبلاً قول داده بودم.يه جورايي معماري را با موسيقي مقايسه كرده. بخونين! خالي از لطف نيست.

نمي دونم چقدر از اينكه شروع وبلاگ را با سهراب و تفكراتش راجع به هنر اغاز كردم، موافقين و چقدر اين مطالب مرتبط با موضوع بود؟ ولي واسه خودم خيلي جالب بود، مي دونيد،‌ آخه هميشه صحبت هاي آدماي بزرگ در مورد يه موضوع به خصوص اگه زمينه كاري خودشون نباشه، واسه بقيه مهمه. حالا كه اين بحث پيش اومد بذارين يه چيزي بهتون بگم تا متوجه بشين كه خيلي هم بي ارتباط سهراب را واسه شروع انتخاب نكردم.

 قابل توجه برو بچه هاب خوب معماري!!! از آرزو هاي دست نيافته سهراب اين بوده كه هميشه دوس داشته يه معمار بشه، ولي چه حيف كه حتي آدماي بزرگي مثل سهراب هم به همه خواسته هاشون نرسيدن.و اگه اين محقق شده بود شك نكنيد كه يه جريان بزرگ در معماري ايران، ( نه! بيشتر،‌جهان) به وجود اومده بود.همون طور كه تو ادبيات معاصر!

اجازه بدين به نقل از خود سهراب بنويسم!

 

"كوچك بودم كه پدرم بيمار شد و تا پايان زندگي بيمار ماند.پدرم تلگرافچي بود.در طراحي دست داشت.خوش خط بود. تار مي نواخت. او مرا با نقاشي عادت داد. الفباي تلگراف را به من آموخت.در چنان خانه اي خيلي چيزها ميشد ياد گرفت. من قالي بافي را ياد گرفتم و چند قاليچه كوچك از روي نقشه هاي خودم بافتم. چه عشقي به بنايي داشتم. ديوار را خوب مي چيدم. طاق ضربي را درست مي زدم. آرزو داشتم معمار شوم.حيف دنبال معماري نرفتم..."

حالا قضاوتش با خودتون. اگه خوشتون اومد بي انصافي نكنيد،‌ حتماً نظرتونا بنويسيد. البته اگه خوشتون نيومد هم بنويسيد. خوشحال ميشم.ممنون از لطفتون

موسيقي و معماري

معماري و موسيقي 

 

 خوب رسيديم اينجا كه:

"... موسيقي كه به تعبيري نزديك،‌ هنر سامان دادن به زمان است،‌ ميان آدمي و مكان هماهنگي مي دهد. اين افسانه، پلي است زيبا ميان موسيقي و معماري.

بلند آوازگاني را مي شناسيم كه بدين پيوند ايماني دارند: گوته معماري را موسيقي منجمد و شلگل آن را موسيقي متبلور مي خواند.

ستراوينسكي احساسي را كه موسيقي به ما مي بخشد برابر مي نهد با احساسي كه تماشاي نقش ها و نگار هاي ساخته هاي معماري در ما بر مي انگيزد. والري آنگاه كه بر افسانه آمفيون ملودرامي پي ريخت، يكسر بر آن بود كه همسازي موسيقي و معماري را بنمايد.به پندار او اين هردو از تقليد اشيا يكسان چشم مي پوشند. در هر دو ماده و فرم پيوندي ژرف دارند، آنچنان كه در ديگر هنر ها باز نتوان يافت. هر دو از تكرار سود مي جويند. اينها و بسي يكساني هاي ديگر.

به ساخته هاي معماري بنگريم. آرايش كليساي گوتيك ما را با موسيقي پوليفونيك برخورد مي دهد. در تالار كاخها و كليساهاي اتريش (معماري ركوكو) هارموني موزار را باز مي يابيم. يوناني كه پيوند هنر اصوات و هنر+مصالح و مناظر و مرايا را نيك در مي يافت در ساخته معماري خويش ريتم و هارموني را باز نمود. با تناوب جاهاي پر (ستونها) و جاهاي خالي (ميان ستونها) گونه اي گام ساختماني بيافريد.گفته اند موسيقي ميان اشياء و نيز ميان انسان و زمان نظمي به پا مي كند.

كليساي نوتردام (سبك گوتيك)

 

هلنيسسم در همه چيز نظم جهاني را باز مي جويد. در زيبايي شناسي يوناني همه اجزا يك مجموعه با يكديگر از سر نظم در آمده اند و با مقياسي مشترك تناسب گرفته اند.(Moduleيا Canon  )پيكره يوناني با پهناي انگشت اندازه گرفتني است و معبدش با پهناي ستون.

                       نقش برجسته پاناتنه (معبد پارتنون)                                                                       

هنر برجسته سازي كه گاه تابع ريتم ساختماني است و گاهي نيز آرايشي است يكدست و بي نظم كه بر پهنه ديوار پر كننده (در مصر و آشور) به ديناميسم بيشتري راه تواند داد، و از اين رهگذر به هنر هاي زماني نزديكتر تواند شد. نقش برجسته پاناتنه، ساخته فدياس، كه در معبد پارتنون،‌ حاشيه اي را در بالاي ديوار ها به بر برگرفته، زنجيري است از اشكال كه همچون "تم" يك لحن موسيقي گسترش يافته است. "فرود از گنگ" درماوالي پورام هندوستان شطي است از نقش. اگر به پنداري آسيايي هرگز وزش را باز ننمود، در برابر، از راه مهرورزي به زيب و زيور زنجيري تكرار بي شمار يك فرم،كه از ويژگي هاي سرشت اوست،احساس ريتم و جنبش را در ما برانگيخت.

تالار آپادانا

مارش سربازان جاودان كه ما را از پلكان كاخ آپادانا تا بالاي تخگاه همراهي مي كند طنيني چنان آشكار دارد كه به گامهاي ما نظمي درخور پذيرايي ديرين فراز صفه مي بخشد.همين طنين از حاشيه كمانداران شوش بر مي خيزد. اما در حاشيه Apsara  ساخته است.هنرمندان Khmer  كه در آن طرحها به پيچ و خم افتاده و آرابسك چيرگي گرفته.

تالار آپادانا

 

رقصي را بندي سنگ مي يابيم تكرار فرم در سريهاي نامحدود، كه خاور زمين كهنسال آشناي آن بود. به بيزانس راه مي يابد اما بيزانس كه پيكر تراشي را فرو هشته اين سنت شرق را در زمينه طلايي موزائيك هاي خود پاس مي دارد، و به ياري آن قربانيان پارساي خود را در ريتمي يكسان به صف مي آرايد و به سوي وحدتي كه در آن دگرگوني فريبنده ظواهر نيست مي شود، روانه مي سازد."

ژان كوكتو مي گويد: " اين تنها واگنر نيست كه براي موسيقي فرانسه خطرناك است، بلكه عوامل ديگري نيز از داخل موسيقي ما را در معرض يك خطر جدي قرار داده است. از جمله اين خطرات راه و روشي است كه افرادي مانند دبوسي و راول در فرانسه رواج داده اند"

 

پيوند موسيقي و نگار گري

امام محمد باقر (ع):

" وقتي امر ما محقق شود و مهدي (عج) بياييد،‌جرأت و شجاعت هر شيعه ما از شير بيشتر و از نيزه نفوذ كننده تر خواهد شد.   بحار،ج52،ص318

 

                                             سلام!

امروز ميلاد با سعادت امام باقر (ع) هست. همين طور سالگرد پيروزي انقلاب.

اين دو تا مناسبت به همه دوستان تبريك مي گم.اين روزها روزهاي با عظمتيه.خوش به حال كساني كه اين روزها را دريابند.

 

سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي مبارك !

 

 

اين گل هم به مناسبت ميلاد امام باقر (ع) تقديم به همه دوستان.

 

 

ميلاد با سعادت امام محمد باقر (ع) مبارك!

 

 

 

 

اما بازم سهراب!

اين دفعه از نگار گري ميخوام بگم. البته من نه! سهراب.(من بي تقصيرم) لابد ميگين چرا سهراب؟!! خوب آدم يا يه بحثي را شروع نمي كنه يا تا آخرش مي ره.

برو بچه هاي معماري هم نگران نباشند. به رسم ميزباني از بقيه هنر ها شروع كرديم واسه شما هم دارم حسابي. البته من نه! بازم سهراب.

اينم بگم كه اين بحث بي ارتباط با معماري هم نيست. بخونيد! خودتون مي فهميد.

 

پيوند موسيقي و نگار گري

 

" ...در آنچه گذشت اشاره اي يافتيم به خويشاوندي رنگ و صدا. اينك فرا مي رويم تا پيوند موسيقي و نگار گري را بجوييم.

بر يكي از ظروف يوناني نقشي است كه ارفه خنياگر الهي(آسماني)، را چنگ در كف ميان چهار رزمنده مي نمايد.يكي شان چشم فرو بسته، انگار جهان برون بر جاي نيست و او در روان خود طنين نواي چنگ را از پي مي رود. چنين است.

ديده فرو مي بنديم، روشني را مي زداييم.بدان رو كه موسيقي در شيار زمان روان است است.به گاه شنيدن موسيقي، از مكان به زمان جابجا مي شويم اما براي تماشاي يك پرده يا يك پيكره، انگار از سير(گردش) زمان كنار مي رويم.پس چه رشته اي اين دو شاخه هنر را به هم مي پيوندد؟

عوامل سازنده موسيقي، وزن و صوت، سيال و ناپايدارند.زادگاه آنها در طبيعت است.اما از معاني تجريد گذشته اند.نقاشي با ابزار بازگويي صريح و "برون ذاتي" سرو كار دارد. براي نمودن خويشاوندي اين دو هنر (اگر آن را باور داريم) بسنده نخواهد بود كه از نقش ريتم و هارموني و مودولاسيون در هر دو ياد نكنيم.بايد فراتر نگريست. و آشنايي ديگر جست.

به قلمرو اساطير باز پس رويم، صخره ايست در مگار، كه چون ريزه سنگي بر آن زنيم، نوايي بر مي خيزد. و اين بدان روست كه آپلون چنگ خود بر اين صخره فرو نهاد تا به ساختن شهر، ديگران را ياري كند.پس صخره از موسيقي خدايي ساز او پر شد.افسانه ايست گيرا.به چشم شاعرانه كه بنگريم، راهي مي يابيم از صوت ناپايدار به ماده سرسخت.

اينجا آنچه در زمان به گردش بود، بندي مكان آمد. افسانه اي ديگر هست كه ما را از گذر شعر و خيال به سرچشمه پيوند موسيقي و هنرهاي صوري مي برد. براي پي افكندن با روي شهر تب، زنوس و آمفيون دست به كارند. زنوس تخته سنگ ها را مي تراشد و گرد مي آورد. آمفيون مي نوازد و سنگ ها به آهنگ چنگ او از جاي مي شوند، بر هم تكيه مي زنند وباروي شهر فراز مي رود. اگر نغمه چنگ ارفه رمندگان را رام مي كرد و نواي ناي كرسشنا درختان را بارور مي ساخت، اينك آهنگ ساز آمفيون، طبيعت بي جان را فرمانبر قوانين هماهنگي مي كند. همانگاه كه او مي نوازد.پريشاني  سامان مي يابد. بي نظمي به نظم مي گرايد. در اينجا موسيقي كه به تعبيري نزديك، هنر سازمان دادن به زمان است، ميان آدمي و مكان هماهنگي مي دهد.

اين افسانه پلي است زيبا ميان موسيقي و معماري. "

 

پيوند آهنگ و رنگ

سلام!

راجع به سهراب صحبت مي كرديم و هنر.نمي دونم چقدر سهراب را قبول دارين.يه جور آدم خاص بوده با ديدگاه هاي متفاوت. همين تفاوت باعث مي شه حرفاش ارزش حداقل يه بار خوندن را داشته باشه،حتي اگه قبولش نداشته باشيد.

برو بچه هاي موسيقي هم ناراحت نباشند. امشب مي خوام حرفاي سهراب راجع به موسيقي هم بنويسم. من كه خيلي نفهميدم!!!قضاوتش با خودتون.اگه كسي بتونه برام توضيح بيشتري بده منم بفهمم خوشحال مي شم.

يه توصيه هم دارم كه اگه خوندين تا آخرشا بخونين چون آخرش خيلي جالبتره. پشيمون نميشين. آخرش بحث علميه.خيلي جالبه. ما گفتيم.

 

 

پيوند آهنگ و رنگ

 

"...گاه صدايي كه به گوش مي رسد، انگيزه اي نزديك براي رنگ پذيري دارد،باد مي پيچد و برگهاي خزاني مي پيمايد.

بنگريد! پيش روي ما جنبشي (تلاطمي) است از رنگ.اينك اگر ديده فرو بنديم،دور نيست كه همهمه باد را به رنگ همان برگ هاي خزان در يابيم. و يا نسيمي كه بر چمني سبز بگذرد ميسر تواند بود كه در پرتو همسايگي زمزمه اي سبز گون سر كند.

والري، شاعر دل اگاه فرانسوي، در شعر "تابستان" مصرعي دارد چنين:

((...در دهانه رود، آنجا كه رنگ آسماني همهمه مي كند، همهمه ايست آبي رنگ.به آبي رنگ آسماني كه رنگ خود در دهانه رود ريخته))

اينجا صداي رنگ را مي شنوم.واين صدا را گاه شنيده ام و در نيافته ام، وگاه نيز شنيده ام و دانسته ام.

به باغي درون مي شويم. از بازي آفتاب بر برگي به رنگي جلوه گر،سبزه هاي بيشمار.همنوازي سبزه ها آغاز گشته و موسيقي رنگيني بر خواسته است.اين هنگام باد اگر برخيزد، آواز رنگ بلندي مي گيرد و آهنگ سبز، به بالا مي گرايد. جنبش كه سرچشمه صداست، نيز تواند رنگين به ديد آيد.

بوسن،‌شاعر ژاپني چنين ديده است:

خيزابهاي گرم بهار

حشره اي

در پرواز سپيد.

 

درشعري از سيفوجو به سرچشمه اين آميختگي احساسها توان رسيد:

كودك

تا گلي بدو بنمايند

دهان باز مي نمايد.

اين در هم آميختگي شاعرانه حواس، به آنچه در كيش بودايي " شش حس و پنج كاربرد " نام گرفته بستگي مي يابد. و آنچنان است كه اندامي جايگزين اندام ديگر شود. و يا آنكه اندامي كار همه اندامها كند. و اين از توانايي هاي بوداست. اما اين آميختگي دريافت ها تنها از بينش شاعرانه مايه نمي گيرد.

آناتول فرانس در ديباچه ...به همان گونه كه بوي خوش و ناخوشايند و يا نت هاي زير و بم را، بدان رو كه انگيزه هاي جداگانه داشته اند، از هم تميز مي دهيم،‌ همانسان سرخ را از آبي باز مي شناسيم و آبي را از زرد و چون چگونگي تأثيرپذيري همه حواس به هم بستگي مي يابد، پس شگفت آور نخواهد بود اگر ارتعاش بلندي كه نت تندي به گوش مي رساند، بيش و كم احساسي برانگيزد كه از ارتعاش رنگ بنفش در چشم به ما دست مي دهد.

 

زمانها پيش از اينكه روش نت نويسي امروزي پديدار شود، پاره اي از اقوام (مردم روي زمين) اصوات موسيقي را با رنگ مي نموده اند.در قلمرو موسيقي صوت و زنگ صداي سازها را رنگين يافته اند، به هر گونه سازي رنگي بخشيده اند. سنج را قرمز داده اند و فلوت را آبي. همين مايه آبي را رمبو در حرف صدا دار"O"  باز مي جويد كه شيپوري والاي سرشار از تيز آهنگهاي شگفت آورش نام مي دهد.

 

رمبو كه به هر حرف صدادار رنگي مي زند، " U "  را "اهتزاز خدايي درياهاي سبز"  مي انگارد. و " I"  را "خنده لبان زيبا به گاه خشم يا مستي توبه كارانه". اما از ميان رنگهاي اصلي زرد را كم دارد. همان رنگي را كه ايس سا، شاعر ژاپني در صداي پرنده اي باز مي شناسد.دست نوشته سهراب

اوگوايسوي كم سال به آوايي زرد پيوندان خويش فرا مي خواند.

در پهنه دانش و فلسفه نيز پيوند آهنگ و رنگ را باز جسته اند.

نيوتن گسترش رنگها را با درازي سيم سازها همبسته مي داند.

در اين باره ولتر در كتاب عناصر فلسفه نيوتن فصلي دارد به نام "همبستگي هفت رنگ اصلي با هفت تن موسيقي". به ديده نيوتن اين همبستگي ميزاني برقرار مي كند ميان گسترش رنگها  و درازي سيمهاي ساز كه از لرزش آنها گام موسيقي آفريده مي شود.

در همين فصل كتاب ولتر به داستان گيراي كاستل  بر ميخوريم.مردي بدين نام و همزمان ولتر (سده هجدهم).

 پس از آگاهي از بررسي هاي نيوتن، بر آن شد

يك كلاوسن بصري، بسازد چنان كه با نواختن آن به جاي آنكه اصواتي به گوش آيد رنگهايي همامنگ پديدار شود. كاستل سر آ‌ن داشت گامهايي از رنگ بنمايد كه با گامهاي صوت همساز آيد.انديشه ساختن گلاوسن بصري از همينجا مايه گرفت.

كاستل كه در راه بررسيهاي خويش با شور شاعرانه فرا مي رفت.چند گامي با يافته هاي نيوتن همپا شد و آنگاه جدايي گرفت تا نوايي ديگر سر دهد. پذيرفت كه ميان گسترش رنگها و درازي سيمهاي ساز،  پيوندي است.اما رنگهاي منشوري و رنگين كماني را به جد نگرفت.

به ديده او همه رنگها از ابي سر چشمه مي گيرند و نه، بدان سان كه تيوتن باز مي نمايد، از سپيد.

كاستل رنگ زرد را با نت مي و قرمز را با نت سل همساز مي داند.

از چشم دانش كه بنگريم، كاستل راه خطا سپرد. "ساز شگرف" او هرگز سامان نيافت، گذشت زمان نه بدو بخشيد و مبحث قوانين رنگهاي او و نه به گوته و رساله رنگهايش.اما در اين زمينه ها انديشه بشري از پژوهش باز نماند.

بسي از دانشمندان و هنرمندان در پي آن رفتند كه پيوند رنگ و صدا را بجويند. در كتابهاي سازشناسي و آهنگ سازي امروزي، بدين پيوند اشارتها رفته است.بيان آنان كه كه در اين راه گام بر داشته اند در سده ... به پرده شناسي سوئيسي، هيسارليان لاگوت بر مي خوريم. بانوي نام برده در كتاب فلسفه و زيبايي شناسي هنر موسيقي خود جدولي به دست مي دهد كه در آن هماهنگي و همترازي اصوات و رنگها باز نموده شده. در اين جدول ميان نيم پرده هاي گام اصوات و رنگها همان سازشي است كه در تسلسل اصوات و ترتيب رنگهاي طيف شمسي و رنگين كمان نمودار است.

رنگ آبي با نت فا همساز است، زرد با نت لا و سرخ با دو.

 

از آثار سهراب

 

خواب روي چشمهايم،

 

چيزهايي را بنا مي كرد.

 

يك فضاي باز، شن هاي ترنم،

 

      

سهراب و هندسه

سهراب و هندسه

 

 

دوستان سلام !

امروز بازم مي خوام از سهراب بنويسم. اگه دوست دارين بدونيد سهراب راجع به هندسه چطوري فكر مي كرده و چي گفته حتماً اين چند خط كه كوتاه هم هست بخونيد.

 

"اين روز ها تم پرنده با من است.ريتم گمشده اي با وقت من همپاست.

اين روزها به موسيقي،شكل و رنگ فكر مي كنم.مي خواهم نقاشي من هيچ نباشد جز ريتم و صدا.يعني با رنگ آهنگ بسازم.

مربع هاي من نت هاي من هستند.با يك مشت مربع چه كارها مي توان كرد.من اين شكل ساده هندسي رسهراب سپهريا دوست دارم.بيشتر از شكل يك ليوان.يا يك بازو.

از حجم خسته شده ام.از دروغ پرسپكتيو،از شيرين كاريهاي دست و قلم مو.نبض من در صراحت سطح تند تر مي زند.هيچ وقت اينقدر نزديك خط كش و گونيا نقاشي نكرده ام.هيچ وقت اينقدر هندسي نبوده ام.در گذشته ها هم گاه اشكال هندسي گيجم مي كرد.ميان اشكال هندسي غمگين مي شدم.

يادم مي آيد هر وقت مثلث متساوي الساقين مي ديدم گريه ام مي گرفت.اما اين روز ها تشنگي فرم ساده و رنگ همواره با من است.

اين روز ها بيشتر به مساحت يك قناري فكر مي كنم.

يك مشت مربع را به صدا در مي آورم تا صداي پرنده را بشنوم."

 

 از آثار سهراباز آثار سهراب

 

 

 

 

 

 

 

  

 

 

اي عبور ظريف!

 

بال را معني كن،

 

تا پر هوش من از حسادت بسوزد!

 

 

هنر از زبان سهراب

دوستان سلام!

 

به یاری خدا این وبلاگا راه انداختم.امیدوارم اونجوری که شایسته عنوان اونه بتونم ادامه بدم.

واسه شروع این وبلاگ بهتر دیدم از یه مطلب راجع به هنر از هنرمند و شاعر بزرگ معاصر یعنی سهراب سپهری استفاده کنم.به نظر خودم که خیلی جالبه.ارزش یه بار خوندنا داره.حتماْ بخونیدش.

از آثار سهراب

از آثار سهراب

                                    

هنر از زبان سهراب

 

"اين درست نيست كه دست به تركيب كار هنري نمي توان زد.موندريان را مي شوداز هرطرف ادامه داد.ميشود ميان خيزران هاي سي يووي لكه هايي را سياهتركرد. هارتونگ را بياوريد. من به آن لكه هايي مي افزاييم كه هيچ از اعتبار اثر كم نكند، با همه خلق الساعه بودنش.(حتي بااحتياط ستايش آميزي كه مرا دست پاچه مي كند.)

مي توانم در لباس موناليزا دست ببرم بي آنكه لئوناردو را نگران كنم.

.هيچ اثري آنقدر كامل نيست كه نتوان در آن دست برد.از بهترين رمان هاي دنيا مي توان صحنه هايي را زد،فصلهايي را كنار گذاشت.در نمايشنامه يونسكو مكانيسم زبان را سبك كنيد،لطمه اي نزده ايد.حيرت تماشاي وجوداز جاهاي ديگر سر خواهد زد.سهراب سپهري

كار هنري در تمام وجود خودش حرف مي زند.سر ونوس دوميلو را از تنش جدا كنيد، تناسب واعتدال همچنان بر سرپا خواهد ماند. نقطه اوج تمام پيام يك اثر نيست.

اثر هنري تكه ايست ازيك رگ زنده.خون در همه جاي آن هست.اگر ازاين خون كم كني يا به آن بيفزايي،رگ همچنان زنده خواهد ماند.

مسأله تراكم در ميان است. شعري هست كه اگر تصويرهايي از آن  بر داري،ازتراكم تصويري آن كاسته اي. فقط همين.دستبرد ازراپاند را در شوره زار پاداش خوب داديم. شايد نمي بايست.و شايد از وسعت شوره زار باز هم مي كاست بهتر بود.در همه شعرها مي توان دست برد،چه در حافظ ديروز،چه در ژون پرس امروز.وسوسواس ما در كار تكميل و پرداخت،اثر را به اتمام نمي رساند،كار هنري تمام نيست.چارچوب ندارد.آغاز و انجام ندارد.

درياي ترنر را مي شود روي ديوارهاي تيت گالري ادامه داد.نسيمي كه تن پوش ويكتوار را به يك سو مي برد،در خود مجسمه بر نمي خيزد.از پنجره هاي لوور به درون ميوزد.وخواستگاهش كرانه هاي ساموتراس است.در جريان اين اين نسيم است كه ويكتوار خودش را به تكامل ميرساند.

آغاز و انجام كار هنري در فضاست،درسپيدي كاغذ است.روي ديوار است.و همه اينها در ذهن ماست.پيش از آنكه اركستر تقديس بهار را آغاز كند،در مايه هاي ذهن ما اين تقدس آغاز شده است.وقتي كار اركستر تمام شد،ما شنوندگان هستيم كه به هيئت اركستر بدل مي شويم،و جادوي ديرين ريتم را در فضاي دور دست ماقبل تاريخ به صدا در مي آوريم.

 

اينم يه اسكيس از سهراب

 

من و دلتنگ و اين شيشه خيس.

 

مي نويسم و فضا.

 

مي نويسم و دو ديوار و چندين گنجشك!

 

 

ممنون مي شم نظرتونا راجع به اين مطلب و اينكه چقدر حرفاي جسورانه سهراب را قبول دارين بگين.